دانش تفسير در بين ديگر دانشهاى اسلامى, جايگاه ويژه اى دارد وازهمان آغاز
مسلمانان, به گونه جدى بدان پرداخته و نگريسته اند; زيرا تفسير, فهم وكشف
بهترين سخنها; يعنى سخن الهى است.
نخستين مفسر قرآن, پيامبر(ص) و دومين مفسر درعالم اسلامى, على(ع) است وبعد
ازآن, صحابه وتابعين با نقل روايات پيامبر(ص) وديگر معصومان(ع) وذكر
ديدگاه خويش, علم تفسير را گسترش داده و نوشته هاى فراوانى را دراين باره
تدوين كرده اند.
دامنه تفسير با انگيزه فهم قرآن, روز به روز گسترده تر گرديده به گونه اى
كه اكنون چندين مجلّد, كه تنها اسامى تفاسير و مؤلفان آنان را, كه از
اواخر قرن اوّل تا به اكنون به تفسير قرآن و تدوين درباره آن پرداخته اند,
به اين مهم اختصاص دارد, همچون طبقات المفسرين سيوطى, داوودى, أدرنه, معجم
المفسرين عادل نويهض و…
از تفاسير جديدى كه چندى است منتشر شده و در دسترس قرار گرفته است, تفسير
(المنير فى العقيدة والشريعة والمنهج) تأليف مفسر و قرآن پژوه معــاصر,
دكتر وهبه زحيـلى است. اين تفسير در 16 مجلد (32 جزء) به شكل وزيرى, براى
نخستين بار در سال 1411 هـ.ق. با همكارى دارالفكر المعاصر بيروت و
دارالفـكر دمشق, به گونـه اى زيبـــا و جذاب,
چاپ ومنتشر شده است. شايان ذكر است كه درايران به سال 1372 در مراسم كتاب
سال, ازاين تفسير به عنوان كتاب سال جهانى نيز تقدير به عمل آمد.
دكتر وهبه زحيلى, رئيس گروه فقه مذاهب اسلامى در دانشگاه دمشق است كه بيش
تر نوشته هاى ايشان اختصاص به فقه و اصول فقه دارد, همچون:(اصول الفقه
الاسلامى) و (الفقه الاسلامى و ادلّته) 2 وگويا (تفسير المنير) تنها تحقيق
و پژوهش ايشان درباره قرآن وعلوم قرآن است.
ايشان درباره انگيزه خود از نگارش تفسير (المنير) مى نويسد:
(چون من نياز شديدى را ميان گروههاى گوناگون مردم, از زن ومرد كه از نظر
فرهنگى در حدّ متوسطى هستند, احساس كردم وبه اين نتيجه رسيدم كه مردم
علاقه دارند محتواى كتاب الهى را بدانند وبراين عقيده اند كه از مهم ترين
چيزهايى كه در پيشگاه پروردگار از انسان مورد پرسش قرار مى گيرد, قرآن
كريم است, چه اين كه اگر فرد مسلمان به قرآن عمل كرد, حجّت براى وى و در
صورت عمل نكردن, حجّت عليه اوست, برآن شدم تفسيرى براى پاسخ گويى به
نيازهاى آنان بنويسم.
… من به بيان مستقيم معناى آيه اهتمام ورزيدم, به گونه اى كه هرگاه انسان
بخواهد يك آيه ويا تفسير آن را بخواند, مقصود ازآن آيه در ذهن او نقش
ببندد. اين نخستين گام در موفقيت تفسير است, زيرا مهم اين است كه انسان
مضمون آيه را به عنوان كلّ پيوسته و ناگسسته بفهمد و سپس چگونگى پيوند آيه
را به ما قبل و مابعدش, درك كند چون آيات قرآن, هدف و غرض مشخصى را دنبال
مى كنند, ومن اين شيوه را در تفسير (المنير) انتخاب كردم…. و زمانى كه من
در دبى رئيس دانشكده شريعت و قانون در دانشگاه امارات بودم و زن وفرزندى
با من نبود, مدّت پنج سال با فراغ بال درآن جا درنگ كردم به برخى كارهاى
علمى پرداختم وهمه اين فرصت پنج ساله را تابستان و زمستان به كار اين
تفسير اشتغال داشتم و دوسال هم در دمشق, به چاپ و نشر آن پرداختم كه هفت
سال كار مى شود.) 3
هرچند در صفحه هاى آينده ما به بررسى تفسير و ويژگيهاى آن مى پردازيم, ولى
در همين جا لازم است يادآور شويم كه ايشان دراين انگيزه خود و به كاربستن
آن در شيوه تفسيرى خود به مقدار زيادى موفق بوده است.
دكتر وهبه زحيلى در آغاز, درمقدمه اى كوتاه (7صفحه) به انگيزه خود از
تدوين اين تفسير, شيوه تفسير ومنابع و مآخذ آن مى پردازد. آن گاه برابر
شيوه معمول بيشتر مفسران كه در آغاز تفسير, برخى از مباحث علوم قرآنى را
يادآور مى شوند, به بحث و بررسى مختصر درباره بعضى از آن مباحث مى پردازد
كه حدود 35 صفحه را دربرمى گيرد. مباحث علوم قرآنى مطرح شده دراين بخش
بدين ترتيب است: تعريف قرآن, اسامى قرآن, كيفيت نزول, مكى و مدنى, اول ما
نزل, آخر ما نزل, جمع قرآن در زمان رسول اللّه(ص), در زمان ابوبكر و
عثمان, رسم الخط عثمانى, قراءات هفتگانه و سبعة احرف, اعجاز قرآن و وجوه
آن, عربيت قرآن, ترجمه قرآن, حروف مقطعه, تشبيه, استعاره, كنايه, تعريض
ومجاز درقرآن.
ايشان به اختصار درباره هريك از گزاره هاى يادشده مطالبى رامطرح و ديدگاه
خود را درباره آن بيان داشته است. مثلاً در بحث مكى و مدنى, معيار زمان را
در تعريف آن لحاظ كرده است, يعنى آيات نازل شده پيش از هجرت را مكى و آيات
نازل شده پس از هجرت را مدنى شمرده, يا در بحث ترتيب سوره هاى قرآن,
ديدگاه توقيفى بودن ترتيب سور را پذيرفته است.
ييادآورى: درشمار زيادى از تفاسير, در ذيل برخى از آيات, مباحث عمده علوم
قرآنى آورده شده, كه اين تفسير نيز همين شيوه را پيش گرفته است, مثلاً در
ذيل آيه 7 سوره آل عمران 4 (ج 3/ 149) درباره محكم و متشابه نكاتى ياد شده
است ويا در ذيل آيه 106 سوره بقره 5 (ج 1/ 258) درباره (ناسخ ومنسوخ) سخن
به ميان آمده است, ازاين روى مباحث مهم علوم قرآنى به اختصار در مقدمه
تفسير و در ضمن تفسير آيات قرآنى مطرح شده است كه براى دستيابى و اطلاع
ازموارد عنوان شده, رجوع به جلد شانزده تفسير كه دربردارنده فهرست موضوعات
قرآن و تفسير است, ضرورى مى نمايد.
پس از مقدمه تفسير ومباحث علوم قرآنى, تفسير آيات آغاز گرديده واز ابتداى
قرآن تا پايان آن به ترتيب سوره ها, هر سوره به چندين بخش تقسيم گرديده و
نكته هاى گوناگون تفسيرى آن مطرح شده است.
وهمان طورى كه پيش از اين يادآور شديم, تفسير در 32 جزء و 16 جلد تدوين
شده, ازاين روى از تفاسير كبير به شمار مى آيد, نه تفسير وسيط و وجيز. 6
جلد شانزده تفسير (جزء 31 و 32) فهرست موضوعات مطرح شده درآيات قرآن و
تفسير را دربردارد كه براى بسيار كارآمد و مفيد است.
دكتر زحيلى درآغاز تمامى سوره ها, ابتدا مضامين هر سوره را به كوتاهى بيان
كرده است ودرصورتى كه سوره اى به جز نام مشهور, داراى اسامى ديگرى باشد,
زير عنوان (اسامى سوره) مطالبى را بيان داشته, سپس فضيلت سوره و روايات
وارده در عظمت شأن و قراءت سوره را يادآور شده و سازگارى سوره مورد بحث را
با سوره قبل ازآن, با عنوان (مناسبتها لما قبلها) يا مانند آن, مورد بررسى
قرار داده است.
وى, هر سوره اى را همچون ديگر مفسران, به چند بخش تقسيم كرده وبراى هر بخش
ازآيات, موارد گوناگونى را بيان كرده كه تمامى آن موارد در راستاى تفسير
وكشف و پرده بردارى ازآيات قرآن است واين شيوه در سرتاسر تفسير و در تمامى
بخشهاى گوناگون آيات, پياده شده است, بدين ترتيب:
اعراب, بلاغت, مفردات لغوى, نامگذارى, سبب نزول, تناسب آيات, تفسير و بيان, احكام آيات و فقه كاربردى و…
همچنين به تناسب بخشهاى گوناگون آيات يك سوره, برخى ازموارد فوق همچون سبب
نزول, ذكر شده ومباحث ديگرى با عناوين جديد همچون مسائل فقهى, پرتوى از
تاريخ و… آورده شده است.
اينك به اختصار درباره هريك از عناوين بالا كه در سرتاسر تفسير ديده مى
شود ودرحقيقت شيوه اصلى مفسر در فهم و تفسير آيات است, مطالبى را يادآور
مى شويم.
الف. اعراب آيات: مفسر هر سوره اى را به چند بخش ازآيات تقسيم كرده و
درآغاز زير عنوان (الاعراب) كلمه ها وجمله هايى را كه درآيه, وجه اعرابى
آنها مشكل بوده يا داراى چند وجه است, بيان كرده است, ازاين روى فقط نقش
كلمه و يا جمله را در آيات يادآور شده كه در فارسى اصطلاحاً (تركيب)
ناميده مى شود, ولى درباره خود كلمه (تجزيه آن) درموارد محدودى مطالبى را
آورده است, زيرا علم صرف و لغت ومفردات به اين مهم اختصاص دارد و لزومى
ندارد در تفسير به آن پرداخته شود, مثلاً (الذين) موصول است ويا (لو) شرطى
داريم يا نه, ضرورتى براى يادكرد آن وجود ندارد.
اين بخش (اعراب آيات) درتمامى تفسير, بدون استثناء, پس از يادآورى هربخش از آيات آورده شده است.
مأخذ و منبع مفسّر در اين بخش (البيان فى غريب اعراب القرآن) ابوالبركات
ابن الانبارى است. ولى از تفسير قرطبى وكشاف زمخشرى و ديگر تفاسير هم سود
جسته است. 7
درواقع اين بخش از تفسير كه دربرگيرنده تمامى آيات قرآن است, خود يك دوره
كامل اعراب قرآن بوده و بخش زيادى از تفسير را به خود اختصاص داده است.
ب. بلاغت آيات: اين بخش, پس از فصل اعراب آيات آورده شده و در سرتاسر
تفسير ديده مى شود و در زير عنوان بلاغت, مصاديق موضوعها ومباحثى كه در
علوم بلاغت (معانى, بيان و بديع) مطرح شده با آيات قرآنى تطبيق گرديده
است, مثلاً درباره آيه دوّم سوره بقره چنين آمده است: (ذلك الكتاب) ذلك
اسم اشاره دور است كه به جاى اسم اشاره نزديك آمده و علت آن بلند مرتبگى
قرآن است.
(هدى للمتقين) مجاز مرسل است, زيرا كه هدايت به قرآن نسبت داده شده, ولى درحقيقت هادى خداوند است و…
فصل (بلاغت) در زير هر بخش ازآيات, بيانگر اعجاز بيانى قرآنى بوده و بسيار
مفيد و سودمند است وخواننده را از رجوع به تفاسير ادبى بى نياز مى كند.
مأخذ ومنبع اين بخش از تفسير, (صفوة التفاسير) صابونى, كشاف زمخشرى, بحر
المحيط ابوحيان, والجامع لاحكام القرآن قرطبى است كه گاهى مفسّر نيز با
درايت خويش پاره اى ازموارد را برترى داده و درحقيقت ديدگاه خويش را بيان
كرده است 8
ج. لغات آيات: سومين بخشى كه در سرتاسر تفسير نيز ديده مى شود, فصل شرح
لغات آيات است. دراين فصل, كلماتى از قرآن, اعم از اسم و فعل و حرف, كه
نياز به شرح كوتاهى داشته, آورده شده وبه توضيح آن پرداخته است.
اين فصل از تفسير نيز بسيار سودمند است, زيرا خواننده پيش از ورود در
تفسير آيات, با مفردات و شرح لغات آن آشنا مى گردد و سپس به مطالعه تفسير
آيات مى پردازد و در حقيقت اين فصل خود يك دوره تفسير وجيز قرآن است,
همچون تفسير جلالين و يا شبّر.
مآخذ ومنابع مفسر دراين بخش (شرح لغات آيات) آن گونه كه ازمقدمه تفسير
پيداست, تفسير كشاف زمخشرى وبحرالمحيط ابوحيان بوده است 9, ودرموارد اندكى
درپاورقى, مفردات راغب اصفهانى را نيز به عنوان مأخذ يادآور شده است. 10
د. تفسير آيات: اين بخش از تفسير كه درحقيقت قلب تفسير وبيان كننده مراد و
مقصود از آيات است نيز, بدون استثناء در سرتاسر تفسير در ذيل هر بخشى از
آيات, آورده شده است.
دراين بخش مفسّر, به طور معمول با حذف زوائد واختلافهاى تفسيرى به شرح و
تفسير آيات پرداخته وفهم آيات را براى خواننده آسان ومراد كلام الهى را تا
حدّ توان ممكن ساخته است.
براى فهم آيات دراين بخش, از شيوه تفسير قرآن به قرآن و از روايات استمداد
جسته است كه با سيرى در جلدهاى گوناگون تفسير, اين نكته به خوبى روشن مى
گردد.
هـ. خلاصه احكام آيات و كاربرد آن در زندگى: در سرتاسر تفسير بحثى با
عنوان (فقه الحياة والاحكام) آورده شده است كه در زير هربخش ازآيات, بدون
استثناء آورده شده و در اين بخش, برداشت ازآيات با توجه به نكته هاى
تفسيرى آن دسته بندى شده و درهمه موارد با شماره گذارى مسلسل, آن نكته ها
بيان شده است وبيش تر احكام وضعى و تكليفى برگرفته ازآيات وهمچنين نكته
هاى عقيدتى واخلاقى دراين بخش به چشم مى خورد.
اين بخش از تفسير, پس از فصل تفسير آيات درمرتبه دوم از اهميت قرار دارد
ودرحقيقت برگرفته از تفسير آيات است وخواننده را با پيام قرآن و روح آن
آشنا مى سازد.
در تفاسير قديمى, چنين مدخلى ديده نمى شود, هرچند دربرخى ازآنها مطالبى كه
دربردارنده مباحث يادشده است گاهى ديده مى شود. شايد بتوان گفت كه يكى از
ويژگيهاى برجسته اين تفسير همين بخش (فقه الحياة والاحكام) است كه پس از
هرچند آيه ديده مى شود. ولى شايان ذكر است كه مطالب اين بخش با فصل تفسير
آيات درهم شده اند وگاه تكرار, ولى در واقع دراين بخش نويسنده از زاويه اى
ديگر, با تقسيم بندى مناسب, به آيات و تفسير آن نگريسته است.
و. اسباب نزول آيه يا آيات: آيات قرآن در رابطه با سبب نزول دو گروهند.
برخى از آيات بدون سبب خاص نازل گرديده و برخى ديگر با توجه به يك سبب و
قضيه خاص نازل شده اند كه درمرتبه اول آن آيات اشاره به آن سبب دارد,
هرچند سبب نزول خاص, مخصص حكم آيه نيست و درموارد همانند آن, قابل تطبيق
وجارى است. ازاين روى, دكتر وهبه زحيلى درمواردى كه آيات داراى شأن نزول
مشخصى بوده, زير عنوان (سبب النزول) روايات گوناگونى را كه دراين باره
وارد گرديده به اختصار بيان كرده وبرخى را بر برخى ديگر برترى داده است,
هرچند در پاره اى ازموارد, راه درست را نپيموده است, مثلاً درباره سوره
دهر, آيه (8 و 9) تمامى مفسران اماميه و برخى از دانشمندان اهل سنت, شأن
نزول آن را درباره على و فاطمه وحسنين(ع) و فضه مى دانند, ولى ايشان ضمن
نقل اين قضيه واستناد آن به مفسران واهل تفسير, اين شأن نزول را صحيح نمى
داند. 11
دراين بخش, منابع ومآخذ مفسّر, با توجه به آنچه كه درمقدمه آمده است 12
وهمچنين آن گونه كه درجلدهاى گوناگون تفسير نيز به آن اشاره شده است,
اسباب النزول واحدى و تفسير درالمنثور سيوطى و تفسير خازن است. 13 هرچند
گاهى به تفاسير وجوامع حديثى مشهور ديگر نيز رجوع شده است, مانند تفسير
طبرى وصحيح بخاري… 14
همچنين وى, درهر مورد مأخذ و مرجعى كه از آن نقل كرده, و در هنگام نقل
روايات اسباب نزول, سلسله سند و راوى وصحابى نقل كننده وحاضر درجريان
واقعه را يادآور مى شود.
دكتر وهبه زحيلى درباره بحث (اسباب نزول) در تفسيرخود مى نويسد:
(من دراين تفسير كوشيده ام تا شأن نزولهايى را كه صحيح نيست, ذكر نكنم.
همچنين ازميان برخى اسرائيليات و سخنانى كه از بنى اسرائيل از طريق
كتابهاى كعب الاحبار و وهب بن منبه دركتابهاى ما وارد شده و فرهنگ بعضى
ازمسلمانها متأثر از آن شده است وتصور كرده اند كه اينها از پيامبر(ص)
است, ولى روشن شده كه اين گونه مطالب, از بنى اسرائيل است, پرهيز نموده ام
وهر مطلبى را كه غيرصحيح بوده ذكر نكرده ام… ) 15
ز. تناسب آيات: تناسب آيات و سور, يكى ازمباحث مهم علوم قرآنى است كه درآن
به نوع پيوند آيات و سور پرداخته مى شود. برخى ازمفسّران به موضوع تناسب
آيات و سوره ها اهتمام فراوان داشته و توانسته اند بدين وسيله برخى از
ابهامهاى تفسيرى را كشف و شرحى براى پاره اى از پرسشهاى قرآنى, بيابند.
دكتر وهبه زحيلى در تفسير خود, درآغاز هر سوره اى ارتباط آن سوره را با
سوره پيشين يادآور شده است, ازاين روى توانسته است به پاره اى از نكته هاى
تفسيرى ازاين زاويه دست يابد.
ييادآورى: تناسب سور ه هاعموماً براى مفسرانى بيشتر داراى اهميت است كه
ديدگاه توقيفى بودن ترتيب سور را پذيرفته اند و نويسنده ازاين جمله است.16
درباره تناسب آيات نيز ايشان غافل نبوده و دربرخى مواضع آيات كه تناسب آن
مشهود وآشكار بوده است فصلى را با عنوان (المناسبة) به اين مهم, اختصاص
داده وبه اختصار مطالب مفيدى را يادآور شده است; ذكر اين نكته خالى از
فائده نيست كه تناسب آيات وفهم ارتباط آيات با يكديگر, ناگفته هاى فراوانى
را در قرآن هويدا مى سازد كه جز ازاين راه از راه ديگر, فهم آن ممكن نيست,
ازاين روى تناسب آيات بيش تر از تناسب سور در فهم آيات كاربرد دارد. 17
مراد از گرايش هر تفسيرى, يعنى اين كه مفسّر بيش تر به چه مباحث و
موضوعاتى در قرآن, توجه كرده ويا كدام دسته از موضوعات قرآنى را به شرح
بيان داشته و فرعها و دليلهاى آن را يادآور شده است; ازاين رو به نظر مى
رسد تفسير المنير داراى گرايش فقهى است, وشايد اين زمينه راتحصيل و تدريس
مفسّر درباره فقه مذاهب به وجود آورده است, در زير بحث (آيات الاحكام) به
شرح آراى فقهى مذاهب أربعه به چشم مى خورد وبه يادكرد دليلها و ردّ پاره
اى از ديدگاههاى فقهى پرداخته شده است; به عنوان مثال در جزء دوم تفسير كه
حدود چهارصد صفحه است واختصاص به تفسير سوره بقره (آيات 142 ـ 252) دارد,
مطالب فقهى زير به چشم مى خورد: تحويل قبله, سعى بين صفا و مروه,
خوردنيهاى حلال وحرام, ميته واحكام آن, قصاص, وصيّت, روزه و احكام آن, حجّ
واحكام آن, شراب وقمار ومراحل تحريم آن, حكم ايلاء, عدّه مطلّقه واحكام
طلاق, رضاع واحكام آن, نفقه اولاد و…
هرچند سوره بقره دربردارنده آيات فراوان فقهى است, ولى مفسّر در ذيل آيات
اين سوره به تفصيل مباحث ياد شده را مطرح كرده واختلاف مذاهب اربعه را
بيان كرده است, هرچند متأسفانه به فقه ديگر مذاهب همچون اماميه كه داراى
فقه غنى و استوار و پويا ومتكى به روايات معصومان(ع) است, يا هيچ اشاره
نشده ويا بسيار اندك و درموارد محدودى, ديدگاه فقهى شيعه بيان شده است.
همچنين بخش (فقه الحياة والاحكام) كه در سراسر تفسير بدون استثنا وجود
دارد. دربردارنده برداشت ازآيات واحكام آن (وضعيّه و تكليفيه) است كه خود
نشانگر توجه مفسّر به برداشتهاى فقهى از آيات است.
درمقدمه تفسير و پاورقى جلدهاى گوناگون تفسير, منابع ومآخذ تفسير به چشم
مى خورد كه در استفاده مفسّر ازآنها در يك سطح نيست ودر واقع به سه دسته
تقسيم مى شوند. منابع دسته اول كه بسيار ازآنها استفاده شده است, مثل
تفسير قرطبى, فخررازى و… منابع دسته دوّم و سوّم كه كم تر ازآنها سود جسته
است.
اينك به اختصار منابع ومآخذ تفسير را دراين جا يادآور مى شويم:
1. تفاسيرگوناگون: مانند تفسير قرطبى, رازى, ابن كثير, كشاف, طبرى,
بحرالمحيط, المنار, آلوسى, بغوى, غرائب القرآن, بيضاوى, خازن, نسفى,
درالمنثور, جواهر طنطاوى, تفسير شيخ شلتوت و صفوة التفاسير صابونى, ازاين
ميان پنج تفسير (قرطبى, رازى, ابن كثير, كشّاف و طبرى) بيش ترمورد توجه
بوده است.
هرچند درمقدمه تفسير وجاى جاى تفسير و پاورقيها اين نكته به چشم نمى خورد,
ولى دكتر وهبه زحيلى در گفت و گويى يادآور شده است كه از (مجمع البيان)
شيخ طبرسى و (تفسيرالميزان) علامه طباطبايى استفاده جسته و براى تدوين
تفسير بدانها مراجعه مى كرده است.18
2. صحاح سته, مسند احمد بن حنبل و برخى ديگر از معاجم حديثى: شايد برخى
تفسير المنير را تفسيرى روايى بدانند, زيرا ايشان به روايات نبوى و نقلهاى
صحابه و تابعين بسيار استناد كرده وفهم آيات را گاهى ازاين راه فراهم
ساخته است, ازاين روى به منابع مختلف حديثى, همچون صحاح سته ومسند احمد بن
حنبل وبرخى ديگر ازمعاجم مشهور اهل سنّت مراجعه كرده است هرچند متأسفانه
دراين زمينه هم, بسيار نادر به روايات اهل البيت(ع) تمسّك جسته و در موارد
اندك و بسيار محدودى به جوامع حديثى شيعه رجوع كرده است.
3. احكام القرآن جصّاص وابن العربى: در بررسى آيات بسيارى كه اشاره به
مسائل فقهى دارند, ازكتاب (احكام القرآن) جصّاص و(احكام القرآن) ابن
العربى كه درحقيقت تفسير فقهى آيات و شرح آيات الاحكام هستند, سود جسته و
در تدوين مباحث فقهى ازاين دو كتاب, بسيار استفاده شده است.
4. كتابهاى علوم قرآنى واعراب ولغت قرآن: همچون الاتقان سيوطى, البرهان
زركشى, المصاحف سجستانى, النشر ابن جزرى, مفردات راغب اصفهانى, البيان فى
غريب اعراب القرآن ابن الانبارى و…
گويا در تدوين تفسير المنير به منابع ومآخذ متعدد و گوناگون تفسيرى وحديثى
به شكل گسترده رجوع نشده, زيرا همان گونه كه مفسر درمقدمه تفسير يادآور
شده, هدف از تفسير خود را رساندن پيام قرآن به علاقمندان با حذف زوائد
واختلافهاى تفسيرى مطرح كرده, ازاين روى, به منابع گوناگون كم مراجعه شده
است.
تفسير (المنير) از برتريهاى شايان توجهى برخوردار است ازاين روى سبب
گرديده دربين ديگر تفاسير در پاره اى از جنبه ها درخشش ويژه اى داشته باشد
و پس از نشر در كم تر از پنج سال, پنج بار تجديد چاپ گردد.
اينك به برخى از ويژگيها و برجستگيهاى تفسير اشاره مى شود:
الف. آوردن عناوين براى بخشهاى گوناگون آيات: مفسّر در تمامى تفسير, از
آغاز قرآن تا پايان آن, آيات را به بخشهاى گوناگون ومناسب تقسيم نموده
وبراى هرچند آيه, يك عنوان تعيين كرده است تاخواننده در آغاز, نماى كلى
آيات را در پيش روى داشته باشد و بتواند تفسير ومعانى آيات را درذهن خود
ترسيم كند.
به عنوان مثال آيات آغازين سوره بقره (ازآيه 1 تا 20) اين عناوين را دارند:
1 ـ 5 صفات المؤمنين وجزاء المتقين. 6 ـ 7 صفات الكافرين. 8 ـ 16 صفات المنافقين. 17 ـ 20 ايراد الامثال للمنافقين. 19
در تفسيرهاى قديمى اين عنوان بندى براى بخشهاى گوناگون آيات قرآنى به چشم
نمى خورد و دربيش تر تفاسير جديد نيز وجود ندارد, ولى تفسير المنير اين
ويژگى برجسته را دارد و ذكر عناوين بخشهاى گوناگون آيات دريك جا وبه گونه
فهرست بخشهاى آيات و عناوين آن, خود كتابى مستقل و سودمند خواهد بود. 20
ب. فصل بندى وباب بندى مطالب: روشمند بودن هركتاب وفصل بندى آن انگيزه و
شوق مطالعه را درخواننده ايجاد مى كند و تفسيرهاى قرآن نيز به عنوان كتاب
جامع ازاين قاعده مستثنى نيستند. در تفسيرهاى قديمى اين موضوع رعايت
نگرديده, ولى در تفسيرهاى جديد سعى شده است كه مباحث تفسيرى در قالب بابها
و فصلهاى جداگانه مطرح گردد. تفسير(المنير) دراين شيوه نيز يكى ازموفق
ترين تفسيرها است زيرا كه در ذيل هرچند آيه, فصلهاى گوناگونى را با عناوين
مشخص, طرح كرده تا خواننده نيازخود را در هرفصل وعنوان مشخصى بجويد. وهمان
گونه كه در صفحات گذشته يادآور شديم عناوين و فصلها وبابهاى آغاز هر سوره
وهر بخش ازآيات بدين ترتيب است:
سورة… مناسبتها لما قبلها, ما اشتملت عليه هذه السّورة, فضلها, مدنيّتها,
مكيّتها, تسميتها, الاعراب, البلاغة, المفردات اللغوية, سبب النّزول,
المناسبة, التفسير والبيان, فقه الحياة والاحكام و…
هرچند اين شيوه در بين تفسيرها سابقه طولانى دارد ولى بدين شكل وبه گونه
اى گسترده, ويژه تفاسير جديد شيعه و اهل سنت است, مثلاً اين گونه فصل بندى
را در تفسير مجمع البيان شيخ المفسرين طبرسى مى بينيم كه درخور ستايش و
تقدير است ودر بين تفاسير قديمى كم نظير وشايد بى نظير باشد. هرچند درآن,
همه مطالب ومباحث تفسيرى با عناوين مشخصى, بيان نشده است. 21
ج. چند تفسير وكتاب دريك تفسير: چون اين تفسير مطالب گوناگونى را كه
درحوزه علم تفسير قرار مى گيرد, فصل بندى وبا عناوين معين, بيان كرده است,
سبب گرديده تا چند تفسير و كتاب را در درون خود جاى دهد, مطالبى كه در
سرتاسر تفسير ذيل عنوان (الاعراب) آورده, درصورت جمع آورى دريك كتاب, يك
دوره (اعراب القرآن) تقريباً جامع خواهد بود, همچنين مطالب ذيل عنوان
(البلاغة) يك مجموعه مفيد وسودمند بلاغت قرآن و تفسير بلاغى ومطالب
(المفردات اللغوية), تفسيرى وجيز, همچون تفسير جلالين وشبّر ومطالب ذيل
عنوان (فضل السّورة) كتابى حاوى (فضائل القرآن) را تشكيل خواهد داد و…
د. حذف نظريات گوناگون تفسيرى: مفسّر درمقدمه يادآور شده است كه اختلافهاى
تفسيرى را كم تر يادآور شده است تا خواننده در پذيرش راه درست ودرك حقايق
قرآنى سرگردان نماند واين بسيار شايسته است; زيرا ياد برخى ازاختلافها,
درتفسير برخى ازآيات, ايجاد شبهه مى كند و رسالت تفسير كه كشف و پرده
بردارى ازحقايق است پوشيده مى ماند وخود, حجاب فهم آيات مى گردد, هرچند
درمباحث فقهى آيات, اختلاف مذاهب اربعه, به گونه اى گسترده بيان شده است.
اين تفسير, با رسالت رساندن پيام قرآن به علاقه مندانى كه به شكل گسترده
پى گير مطالب تخصصى تفسير و ديدگاههاى گوناگون نيستند, تدوين شده است.
هـ. خلاصه احكام آيات وكاربرد آن در زندگى 22: درسرتاسر اين تفسير, عنوان
(فقه الحياة أوالاحكام) به چشم مى خورد كه در ذيل هربخش ازآيات وجود دارد
و درآن, آنچه كه از آيات قرآن با توجه به نكته هاى تفسيرى آن برداشت شده,
بيان كرده است و تقريباً درهمه موارد به گونه اى دسته بندى شده وبا شماره
مسلسل, احكام تكليفيه, وضعيه, مسائل عقيدتى, اخلاقى و… كه درآيات بدانها
اشاره شده آمده است. اين بخش از تفسير, كه بدون استثناء در ذيل هربخش
ازآيات آمده است, بسيارمفيد و سودمند بوده و درحقيقت پيام قرآن دراين
تفسير, بيش تر در همين بخش خلاصه مى شود.
در تفسيرهاى قديمى چنين فصلى در ذيل آيات ديده نمى شود, هرچند ممكن است
مطالب اين فصل در لابه لاى نكته هاى تفسيرى آمده باشد ودر تفسيرهاى جديد
كه شيوه تفسير درآنها غالباً آوردن فصلهاى جداگانه است, اين فصل (برداشت
ازآيات واحكام آن)كم تر به چشم مى خورد; ازاين روى از برجستگيهاى آشكار
اين تفسير, مطالب اين فصل از تفسير است كه بخش زيادى را نيز به خود اختصاص
داده است.
و. نثر روان وخوشخوان تفسير: چون مفسّر يادآورشده كه اين تفسير را براى
گروههاى گوناگون مردم كه از نظر فرهنگى درحدّ متوسطى هستند نوشته است
ازاين روى با نثر عربى روان و رسا ونه با نثرى ادبى و فنى به تدوين اين
تفسير پرداخته ازاين رو محتوا را فداى واژگان وپيچيدگيهاى فنى نكرده است;
بدين جهت نثر اين تفسير براى هر علاقه مند به قرآن كه تا اندازه اى با
ادبيات عرب آشنا باشد قابل استفاده است.
همچنين چاپ زيبا و منقح و تقريباً بى اشتباه تفسير به ضميمه نثر روان آن, هرعلاقمند به فرهنگ قرآنى را مجذوب خود مى سازد.
با مطالعه و درنگ در تفسير, برخى ازكمبودها وكاستيها به چشم مى خورد كه برخى از آنها را دراينجا يادآور مى شويم:
الف. يادنكردن منابع ومآخذ در پانوشت ها: روشن است كه در تدوين اين تفسير
از منابع ومآخذى استفاده شده كه درمقدمه تفسير بدانها اشاره گرديده است
وما در فصلى جداگانه درهمين مقاله به آن اشاره كرديم, ولى كم وبيش در
تدوين تمامى كتابها مرسوم است كه در استفاده ازهرمنبع ومأخذى درجاى جاى
كتاب, نام آن منبع, باويژگيهايى كه دارد, آورده مى شود, تا خواننده درصورت
نياز به شرح ويا تحقيق, بدان مأخذ رجوع كند, درحالى كه اين شيوه در تفسير
المنير مورد غفلت واقع شده, لذا پانوشتهاى تفسير بسيار اندك به نظر مى رسد.
دراين جا برخى از مواردى كه در جلد يكم (جزء 1 و 2) مأخذ آن بدون يادكرد
جلد وصفحه وباب, آورده شده ويا اقوال گوناگون از صحابه و تابعين وديگران
بدون مأخذ آمده است, فهرست گونه يادآور مى شويم: مجلد اوّل (جزء /1), صفحه
هاى 128 , 204 , 205 , 206 , 210 , 211 , 212 , 242 , 243 , 260 , 261 ,
269 , 279 , 308 , 309 , 310 , 315 , 317 , 322 , 324 و در (جزء /2) صفحه
هاى 6 , 13 , 14 , 20 , 42 , 48 , 74 , 103 , 112 , 113 , 151 , 169 , 177
, 184 , 190 , 191 , 195 , 211 , 227 , 234 , 242 , 245 و…
اين كمبود و كاستى در سرتاسر تفسير, ديده مى شود كه اميد است درچاپهاى بعدى جبران گردد.
ب. عدم استفاده از روايات ومعارف اهل البيت(ع): از ديگر كمبودها وكاستيهاى
تفسير, استفاده نكردن از روايات اهل البيت(ع) ومعارف بازگو شده توسط آن
بزرگواران است, زيرا آن حضرات نمونه آشكار (فاسئلوا أهل الذّكر) بوده و
شمارى ازآيات قرآن, تفسيراً و تأويلاً وتنزيلاً در شأن آنان وارد شده است
ولى متأسفانه در تفسير المنير بسيار اندك سخنان ومطالب تفسيرى از أهل
البيت به چشم مى خورد.
نيز با توجه به جلد شانزدهم تفسير (جزء 31 و 32) كه شامل فهرست موضوعى
قرآن و تفسير است, در ذيل عناوين [امام] على, فاطمه بنت النّبيّ(ع) و
[امام] حسن(ع) مطالب محدودى در قالب روايات مطرح شده كه حجم تمامى آن
درسرتاسر تفسير, كمتر از پنج صفحه است. همچنين برخى از شأن نزولهاى معتبر
درباره اهل البيت(ع) پذيرفته نشده, مثلاً در سوره دهر, شأن نزول مشهور آن
صحيح دانسته نشده است. 23
ج. استفاده نكردن از تفسيرها وجوامع حديثى وكتابهاى شيعه: درمقدمه تفسير
به هيچيك از تفسيرها وجوامع حديثى شيعه اشاره اى نشده وبه عنوان مأخذ
ومرجع تدوين تفسيرمورد استفاده قرار نگرفته است. همچنين نگارنده با بررسى
بيش تر جلدهاى تفسير, با نام كتاب و تفسيرى از اماميه برخورد نكردم تا آن
را حمل بر استفاده مفسّر ازمآخذ شيعى كنم 24 هرچند مفسر خود در گفت وگوى
يادشده يادآور شده كه به تفسير مجمع البيان شيخ طبرسى والميزان علامه
طباطبايى رجوع كرده ولى درمقدمه تفسير چنين مطلبى وجود ندارد وهمچنين در
صورت نقل واستفاده ازآنها درپانوشت ها هم ظاهراً چنين مطلبى به چشم نمى
خورد ولى به هرحال در صورت استفاده سزاوار بود در مقدمه ويا پانوشت ها
يادآور مى شد.
همچنين در يادكردن ازمآخذ روايات فقط به صحاح سته, مسند احمد بن حنبل
وديگر جوامع حديثى اهل سنت بسنده گرديده وازكتابهاى حديثى شيعه, درهيچ
موردى, مطلبى نقل نشده ويا در صورت نقل, مأخذ آن بيان نگرديده است, درحالى
كه رجال شيعه واماميه چه در زمينه تفسير وچه در زمينه نقل وشرح حديث شهره
آفاق بوده ونزد اهل سنّت نيز توثيق ويا تمجيد گرديده اند, همچون ثقة
الاسلام كلينى, شيخ مفيد, شيخ طوسى, شيخ طبرسى, سيد بن طاووس, علامه حلى,
علامه طباطبايى و…
جلد شانزدهم تفسير (جزء 31 و 32) ويژه فهرست موضوعى قرآن و تفسير است
وسرتاسر آن عناوين گوناگون را در بردارد كه در قرآن و تفسير به آن اشاراتى
شده است, بدين گونه كه موضوعها با ذكر جلد و صفحه در ديگر مجلدات تفسير
مشخص شده است, همچون, آدم, آيه, أب, ابراهيم, حجاب, محكم, محمد(ص), يمين,
يوسف, يونس و…
هرچند اين فهرست بسياركارآمد ومفيد بوده وبه شرح, عناوين گوناگون را بيان
داشته است, ولى دربرخى از موارد روش مند و قانون مند نبوده وكاستيها
وكمبودهايى درآن به چشم مى خورد. اينك به برخى ازآن موارد اشاره مى شود.
الف. دوفهرست دريك فهرست: در واقع اين فهرست, هم فهرست موضوعى آيات قرآن
وهم فهرست موضوعى تفسير است وچون همان گونه كه پيش ازاين يادآور شديم
مفسّر براى هربخش ازآيات, عنوانى مشخص كرده, همان عناوين را به شكل فهرست
موضوعى آيات قرآن دانسته وبا فهرست تفسير تلفيق كرده و در قالب يك فهرست
براساس حروف الفبا, رديف كرده است; ازاين روى درموارد بسيارى ذيل يك عنوان
كه شماره صفحه وجلد آمده, بعد از رجوع فقط به آيه اى از قرآن برمى خوريم
كه موضوع آن مثلاً حضرت آدم(ع) است, ولى نكته هاى تفسيرى درآن وجود ندارد.
مثلاً در ذيل عنوان آدم(ع) به چنين عبارتى برمى خوريم: (استخلافه فى الأرض
1/ 122 ومابعدها) ولى در جلد 1 / 122, ازآيه 30 تا 33 ذكر گرديده 25 وچون
اين آيات درباره جانشين خداوند در زمين است, لذا عنوان (استخلافه فى
الأرض) براى اين چهار آيه مشخص شده است هرچند پس ازآن نكته هاى عام تفسيرى
در موارد بسيارى به چشم مى خورد, ولى در برخى از موارد درباره موضوع آيه
وآيات, بحث موضوعى عنوان كرده و در پاره اى ازموارد تنها نكته هاى تفسيرى
آمده وبحث موضوعى خاص نيامده است.
به نظرمى رسد صحيح و دقيق چنين بود كه دو فهرست جداگانه براى اين تفسير
نوشته مى شد, يكى فهرست موضوعات آيات قرآن وديگرى فهرست موضوعها ومطالب
تفسير, هرچند فهرست موضوعهاى آيات قرآن, درگذشته توسط دانشمندان و قرآن
پژوهان به شيوه هاى گوناگون نوشته شده و منتشر گرديده است, 26 ازاين روى
درهم آميختن اين دو فهرست نيكو به نظر نمى رسد, زيرا بيشتر فهرستهاى
تفسيرى, فهرست موضوعى تفسير را در بردارد وفهرست موضوعى قرآن را دربرنمى
گيرند.
ب. فهرست شدن موضوعها ومطالب بسيار مختصر: بيشتر عناوين ياد شده درفهرست,
درجلدهاى گوناگون تفسير, به گونه اى مختصر مطالبى درباره آنان به چشم مى
خورد از چند سطر تجاوز نمى كنند ودر موارد گوناگونى, يك سطر يا دو سطر ويا
يك روايت كوتاه ديده مى شود, هرچند ذكر اين مباحث وفهرست شدن آن خالى از
فايده نيست ولى بهتر است در فهرست موضوعى تفسير, نشانه هاى اختصارى وضع
شود و در برابر هريك از موضوعها ومباحث زير مجموعه آن در فهرست گذارده شود
تا خواننده پس از كندوكاو و بررسى ويافتن عنوان وموضوع, متوجه گردد در
تفسير به چه ميزان درباره مثلاً ثمره صبر مطلب آورده شده است, دوسطر ويا
دو صفحه, تا از رجوع به تفسير, حجم اطلاعات داده شده در تفسير را محاسبه و
درهنگام نياز مراجعه كند. مثلاً درمورد (ثمره صبر) در ج 1/ 163 (دوسطر)
مطلب وجود دارد.
ج. ذكر عناوين فرعى غيرضرور: درفهرست موضوعى قرآن و تفسير, عناوينى به چشم
مى خورد كه عنوان فرعى است و در واقع در ذيل عناوين ديگر جاى مى گيرد و در
برخى ازموارد بر فرض درستى به شكل عنوان مستقل, مباحث زير مجموعه آن به
گونه اى ناقص مطرح شده و بسيار محدود شماره جلدها و شماره صفحه ها آورده
شده است, به عنوان مثال عنوانهاى: (كفايه) , (قبول) , (اباق) , (ابتغاء) ,
(اتكاء) , (اثبات) , (احكام) , استخفاف) و (استدلال) و… به گونه مستقل وبه
عنوان مدخل اصلى ذكر گرديده ودر ذيل آن عناوين فرعى محدودى ديده مى شود
درحالى كه عناوين اصلى ومهمى همچون (بيت المعمور) , (بيت العزّة) ,
(هابيل) , (قابيل) , (حبط عمل) , (قسط) و… فهرست نشده, وحال آن كه در
سرتاسر تفسير مطالب فراوانى درباره عناوين و موضوعات ياد شده, آمده است.
د. فهرست نشدن اعلام يادشده در تفسير: درفهرست, اعلام و اشخاص گوناگونى كه
درآيات قرآنى ويا درتفسير, چه به عنوان تأويل وچه به عنوان تنزيل ازآنان
ياد شده, ديده مى شوند, مانند: فرعون, ابولهب, ابوجهل… وهمچون يعقوب و
يوسف و يونس و… ولى برخى از اعلام كه در تفسير مطالبى درباره آنان وارد
شده دراين فهرست ديده نمى شود ازاين روى خواننده پس ازمراجعه به فهرست و
نديدن نام آنان, تصور مى كند كه در جلدهاى گوناگون تفسير از اين افرادى
يادى نگرديده ودرباره آنان مطلبى آورده نشده است, درحالى كه چنين نيست,
مثلاً درباره اعلام ذيل در تفسير مطالبى به چشم مى خورد ولى در فهرست (جزء
31 و 32) اين اعلام وجود ندارد: وليد بن عقبه (ج 26/ 226). عبداللّه بن
امّ مكتوم (ج 30/ 61), بخت النّصر (ج 15/ 24), بنيامين بن يعقوب (ج 13/
16), هابيل وقابيل(ج 6/ 153) و…
هـ. ارجاع نكردن در عناوين همانند و مرتبط: رسم براين است كه براى جلوگيرى
از تكرار, درمواردى, عنوانى را به عنوان مرتبط با آن ويا بحثى را به بحث
مشابه ومربوط به آن, ارجاع مى دهند تا هم عناوين ومطالب به گونه اى گسترده
مطرح گردد وهم تكرار نشود, ولى در فهرست موضوعى تفسير تنها درموارد اندكى
ارجاع به عناوين مرتبط وهمانند صورت پذيرفته است; مثلاً درذيل عنوان
(معاد) فقط يك مورد مأخذ وجود دارد (ج 23) وحال آن كه در سرتاسر تفسير و
درآيات فراوانى از قرآن, بحث معاد ديده مى شود, ازاين روى ضرورى بود كه
(معاد) را به (قيامت) كه به گونه اى گسترده مطالب زيرمجموعه آن را آورده
است, ارجاع مى داد (معاد - قيامت) ويا فهرست مطالب اعجاز قرآن را در
تفسير, در ذيل عناوين (اعجاز) , (معجز) و (قرآن) آورده است درحالى كه درست
اين است كه زير يك عنوان, تمام مطالب اعجاز قرآن كه در جلدهاى گوناگون
آورده شده, فهرست گردد; مثلاً ذيل عنوان (قرآن) و در دو مورد ديگر (اعجاز
و معجزه) به قرآن ارجاع داده شود: اعجاز قرآن, معجزه قرآن. افزون براين
كمبود (ارجاع ندادن) مطالب اعجاز قرآن به سه بخش تقسيم گرديده و هر بخشى
در ذيل هريك از عناوين (قرآن, اعجاز ومعجزه) فهرست شده است وفهرست كامل
(اعجاز قرآن) در زير هيچ يك از سه عنوان نيامده است.
همچنين مثلاً عنوان (اهل البيت) آورده نشده, ولى عنوان (آل البيت) درفهرست
به چشم مى خورد كه سزاوار بود عنوان (اهل البيت) آورده مى شد وبه (آل
البيت) ارجاع مى گرديد وعنوان (يهود) وجود ندارد تا به (بنى اسرائيل)
ارجاع داده شود و…
درپايان, ياد اين نكته ضرورى مى نمايد كه هرچند كمبودهايى دراين تفسير
ديده مى شود كه دراين مقال به برخى ازآنها اشاره گرديد, ولى بعضى از
ويژگيهاى برجسته اين تفسير سبب گرديده تا در عمر كوتاه خود, چندين بار چاپ
شود وعلاقه مندان به فرهنگ قرآنى را مشتاق به مطالعه و تفحص و تورّق آن
گرداند.
اميد است مفسّر محترم جناب دكتر وهبه زحيلى, با زدودن كاستيها, چاپ صحيح
وكاملترى را درآينده به جامعه اسلامى عرضه بدارد. ان شاء اللّه.
1. اين مقاله در هشتمين كنفرانس بين المللى وحدت اسلامى كه در مردادماه سال 1374 در تهران برگزار گرديده بود, ارائه گرديد.
2. اصول الفقه الاسلامى, در دو جلد و (الفقه الاسلامى وادلّته) در هشت جلد چاپ ومنتشر شده است.
3. فصنامه بيّنات, شماره 2, مصاحبه با دكتر وهبه زحيلى, تفسير المنير/ مقدمه.
4. (هو الّذى انزل عليك الكتاب منه آيات محكمات هنّ امّ الكتاب واخر متشابهات…)
5. (ماننسخ من آية أو ننسها نأت بخير أ منها و مثلها)
6. برخى ازمفسران, سه تفسير براى قرآن كريم نگاشته اند كه براساس حجم آن, تفسير كبير, وسيط و وجيز ناميده شده است, ولى هركدام ازاين تفاسير نيز داراى يك نام مشخصى بوده است, مانند سه تفسير مرحوم ملامحسن فيض كاشانى كه با عناوين (صافى, اصفى و مصفّى) نامگذارى شده است.
7. تفسيرالمنير1/ 72 , پاورقى.
8. همان , پاورقى.
9. همان.
10. همان, 1/ 61.
11. همان, 29/ 287.
12. همان, 1/ 10. مقدمه
13. فصلنامه بيّنات, شماره 2, مصاحبه با دكتر وهبه زحيلى, ص 117.
14. تفسيرالمنير 2/ 211, 227.
15. فصلنامه بيّنات, شماره 2, مصاحبه با دكتر وهبه زحيلى, ص 116.
16. تفسيرالمنير 1/ 23.
17. تفسير(الميزان) مرحوم علامه طباطبايى در بين تفاسير, دراين بحث بسيار ممتاز است, ايشان به موضوع سياق آيات بسيار توجه كرده ودرموارد فراوانى, عبارات (والسياق يؤيده) و (السّياق ينافيه) به چشم مى خورد كه ازاين راه توانسته نكته هاى ظريفى را درآيات, آشكار سازد و روشن است كه بحث سياق آيات با موضوع تناسب آيات, تداخل مفهومى و اشتراك محتوايى دارند.
18. فصلنامه بيّنات, شماره 2/ 113.
19. درتمام تفسير, درهربخش ازآيات, درآغاز عنوان موضوعى آيات مشخص گرديده, سپس خود آيات درج شده است نه شماره آيات.
20. پيشنهاد مى شود, درچاپ برخى ازقرآنها درپايان ويا درحاشيه قرآن, عناوين موضوعى آيات ازآغاز تا پايان قرآن, مشخص گردد و قرآن كريم با اين فهرست كه مفصّل هم نخواهد, منتشر گردد تا زمينه تدبّر در آيات قرآنى فراهم شود, به نظر مى رسد اين فهرست كمتر ازصد صفحه را دربرگيرد.
21. تفسيرالمنير نيز مطالبى را كه مهم مى دانسته عنوان بندى نموده است, مثلاً در ذيل هربخشى از آيات, عنوان (القراءة) و (الحجّة على القراءة) كه در تفسير مجمع البيان به چشم مى خورد و درآن نويسنده به اختلاف قراء پرداخته و دليل قراءات را بيان كرده است, دراين تفسير وجود ندارد.
22. عنوان (خلاصه احكام آيات و كاربرد آن در زندگى) ترجمه اى آزاد از عنوان (فقه الحياة أو الاحكام) با توجه به مطالب زيرمجموعه اين عنوان است.
23. تفسير المنير 29/ 287.
24. در تفسير, يك مورد ديده شده است.
25. (واذ قال ربّك للملائكة انّى جاعل فى الأرض خليفة قالوا أتجعل فيها من يفسد فيها و يسفك الدّماء و…)
26. همچون: تفصيل الآيات ژول لابوم (مستشرق فرانسوى), و تفصيل آيات القرآن الكريم محمد فؤاد عبدالباقى, كشف المطالب اعتماد السّلطنة و تفصيل الآيات, كيكاوس ملك منصور, طبقات الآيات خليل صبرى, فهرست المطالب دكتر محمود راميار و فرهنگ موضوعى قرآن مجيد كامران فانى و بهاء الدين خرمشاهى و…